سرگذشت مباهله
بخش باصفاى نجران با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزى حجاز و یمن قرار گرفته است . در آغاز طلوع اسلام ، این نقطه تنها منطقه مسیحى نشین در حجاز بود که به عللى از بت پرستى دست کشیده و به آیین مسیح گرویده بودند. پیامبر اسلام (ص ) به موازات مکاتبه با سران دولتهاى جهان و مراکز مذهبى ، نامه اى به اسقف نجران (ابوحارثه ) نوشت و طى آن نامه ، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود.
جریان (مباهله ) پیامبر اسلام (ص ) با هیئت نمایندگى نجران از حوادث جالب ، تکان دهنده و شگفت انگیز تاریخ اسلام مى باشد. وقت مباهله فرا رسید قبلا پیامبر (ص ) و هیئت نمایندگى نجران توافقى کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه خارج از مدینه در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر (ص ) از میان مسلمانان و بستگان زیاد خود، فقط چهار نفر را انتخاب کرد که در این حادثه تاریخى شرکت نمایند. و این چهار تن عبارت بودند از: 1 - حضرت على (ع ) 2 - حضرت فاطمه (س ) 3 - امام حسن (ع ) 4 - امام حسین (ع ). زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسى پاکتر و ایمانى استوارتر از نفس و ایمان این چهار تن وجود نداشت .
پیامبر اکرم (ص ) فاصله منزل و نقطه اى را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام بگیرد با وضع خاصى طى نمود. او در حالى که حضرت امام حسین (ع ) را در آغوش ، دست حضرت امام حسن (ع ) را در دست داشت ، فاطمه (س ) به دنبال آن حضرت و على بن ابى طالب (ع ) پشت سر وى حرکت مى کردند. گام به میدان مباهله نهاد و پیش از ورود به میدان مباهله به همراهان خود گفت : من هر موقع دعا کردم شما دعاى مرا با گفتن آمین بدرقه کنید. سران هیئت نمایندگى نجران پیش از آنکه با پیامبر (ص ) روبرو شوند. به یکدیگر مى گفتند هرگاه دیدید که محمد (ص ) افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، شکوه مادى و قدرت ظاهرى خود را نشان ما داد. در این صورت وى یک فرد غیر صادق بوده اعتمادى به نبوت خود ندارد ولى اگر با فرزندان و جگر گوشه هاى خود به (مباهله ) بیاید و با یک وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادى ، رو به درگاه الهى گذارد، پیداست که یک پیامبر راستگو است و به قدرى به خود، ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرضر نابودى قرار دهد بلکه با جراءت هر چه تمامتر حاضر است عزیزترین و گرامى ترین افراد نزدیک خود را در معرض فنا و نابودى واقع سازد.
هنوز هیئت نمایندگى در این گفتگو بودند، که ناگهان قیافه نورانى پیامبر (ص ) با چهار تن دیگر که سه تن از آنها شاخه هاى شجره وجود او بودند، براى مسیحیان نجران نمایان گردید و همگى با حالت بهت زده و متحیر به چهره یکدیگر نگاه کردند و از این که او جگر گوشه هاى معصوم ، بى گناه و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده است ، انگشت تعجب به دندان گرفتند و همگى گفتند که این مرد به دعوت و دعاى خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلاى آسمانى و عذاب الهى قرار نمى دهد.
اسقف نجران گفت : من چهره هایى را مى بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهى بخواهند که بزرگترین کوهها را از جاى بکند فورا کنده مى شوند، هرگز صحیح نیست ما با این قیافه هاى نورانى و با این افراد با فضیلت ، مباهله نماییم ، زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند، همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روى زمین یک نفر مسیحى باقى نماند.
هیئت نمایندگى نجران از مباهله منصرف مى شوند
هیئت نمایندگى با دیدن وضع یاد شده وارد مشورت شدند. به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند، حاضر شدند که هر ساله مبلغى به عنوان (جزیه ) (مالیات سالانه ) بپردازند و در برابر آن حکومت اسلامى موظف است از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر (ص ) رضایت خود را اعلام کرد و قرار شد هر سال در برابر پرداخت مبلغ جزئى ، از مزایاى حکومت اسلامى برخوردار گردند. سپس پیامبر فرمود: عذاب سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه (همدیگر را لعنت کردن ) و مباهله (همدیگر را نفرین کردن ) وارد مى شدند، صورت انسانى خود را از دست داده ، از آتشى که در بیابان افروخته مى شد، مى سوختند و دامنه عذاب به سرزمین (نجران ) کشیده مى شد.